محل تبلیغات شما



چن روزه اصلا حوصله ندارم اعصابم ضعیف شده و منتظرم هر کی چیزی بهم میگه باهاش دعوا کنم این اوضاع بد امروز به شدید ترین حالت ممکن رسیده.

بخیه های بینیمو یه هفته بعد عمل دستیار دکتر کشید ،اما من هم چنان حس میکنم داخل بینیم بخیست هرچیم به همه میگم میگن این حس توعه و واقعیت نداره به خود دستیار دکترم گفتم نگاه کرد داخل بینیمو بعدشم گف نه بخیه ای نیست حالا الان داشتم جلوی اینه نگا میکردم بینیمو ، دیدم یه بخیه مونده هنوز مطمعنم بیشتر از یدونست،اعصابم خورده بابت اینک هیچکی باور نمیکرد حرفمو .

این چسب بینیمم کلافم کرده میخام زودتر درش بیارم اما دکتر گفت ک سه ماه مداوم باید چسب بزنی بعد این سه ماهم شبا فقط .

هنوزم ک هنوزه شبا نمیتونم راحت بخابم اخه عادت داشتم ب پهلو یا دمر بخابم . الان دو شبه کهاصلا مراعات نمیکنم و نصفه شب به پهلو میخوابم .

امشب دعوتیم بیرون با خونواده ی پدر. من الان حوصله خودمم ندارم چه برسه به بقیه

نشستم دارم انتخاب رشته میکنم.امشب اخرین مهلتش بود انقد رمق و علاقه ای ندارم ک گذاشتمش واسه شبه اخر.البته الان دیدم تمدیدش کردن تا شنبه

اولش یخورده راجب رشته های مختلف سرچ کردم و میخام بعد از پیرا پزشکیا رشته ی مدیریت و گرایش هاشو و بعدشم حسابداری و روانشناسیو بزنم. تصمیم قطعی گرفتم واسه اینک برم دانشگاه و اصلا قصد پشت کنکور موندن ندارم .

راسی اینو نگفته بودم ک من قبل مامایی به مدیریتم یه ناخونکی زدم بهش،و در حد نصف ترم مدیریت دولتی خوندم ! یکی از پسرای کلاسمون ایدی تلگراممو داره و چند باری واسه احوال پرسی بهم پیام داده ، برای تکمیل اطلاعاتم مجبور شدم واسه اولین بار خودم بهش پیام بدم و حدود رتبه ی لازم واسه رفتن به مدیریت رو ازش بپرسم! با سخاوتمندی زیادی از بقیه ی بچه های کلاس ک از تجربی وارد رشته مدیریت شدن واسم اطلاعات جمع کرد.

حین ورق زدن دفترچه به ذهنم رسید ک کارنامه کنکور امسالم رو با کنکور قبلیم مقایسه کنم چون خاطرم بود ک اسکرین شات گرفتم از کارنامه ی قبلیم رفتم توی البوم عکسای گوشیم تا کارنامه ی قبلیمو پیدا کنم هییی رفتم پایین تر و عکسای قبلی واسم کلی خاطره خوب و بدو زنده کرد یکی ک میخکوبم کرد 

اسکرین شاتای پیامای منو اقای ه !!!و دعوای اخریمون ک باعث قطع رابطمون شد!!! رابطم باهاش بیشتر مثل استاد و شاگرد بود!البته یه حساییم بهش داشتم!و اونم همینجور بود مثل اینکه!

جدا از رابطه ی استاد و شاگردی رابطه دوستانه ی خیلی عالی هم داشتیم و چون جفتمون شخصیت شوخی داشتیم کل تماسای تلفنیمون به خنده و شوخی میگذشت اون بین شاید چند دقیقشم حرف جدی میزدیم.مشاورم بود و کم کم حس کردم بهش علاقه دارم ! تنها شخصیتی بود ک کاملا شبیه ایده ال من بود از هر نظر .

چن وقت بعد از اتمام مشاورمون بهم ابراز علاقه کرد و منو توی بهت و ناباوری گذاشت. اینک فهمیده بودم علاقم دو طرفس واسم بهترین حس دنیا بود. احساس خوشبختی زیادی میکردم و یادمه ک همش میگفتم خدایا مرسی  کاش همه چی همینجوری پیش بره من چقد خوشبختم 

هر چند ک حسای متناقض داشتم، معذب میشدم از ابراز علاقش و این تغییر یهویی رابطمون هم برام شیرین بود هم دور از انتظار و گیج کننده!

اون روزای خوب من چن روز بیشتر دوام نداشت و یه دلخوری شدید پیش اومد و کلا رابطمون تموم شد واسه همیشه!

البته هنوزم ک هنوزه توی اینستاگرام هم هستیم و هیچ کدوم همدیگرو انفالو یا بلاک نکردیم!

یسالی ازین قضیه میگذره و من هنوز وقتی یادش میفتم واسم شیرین و لذت بخشه خاطرش .!

رابطم باهاش دیگ درست نمیشه ولی میدونم هیچوقت فراموشش نمیکنم و همیشه توی ذهنم یه ادم بزرگ و قابل احترامه

امیدوارم اونم از من خاطره های خوبی یادش باشه و اون خاطره ی تلخ اخری خیلی واسش پررنگ نباشه.هرچند ک میدونم بعیده

درسته گذاشتمش یه گوشه قلبم و دیگ زیاد یادش نمیفتم ولی این ادم تنها کسیه تو زندگیم ک من حسرت از دست دادنشو میخورم و

و میترسم ازینک استوری اینستاگرامشو باز کنم و عکس دو نفره ازش ببینم! 

و میدونم دیر یا زود این اتفاق میفته و من باید خودمو واسش اماده کنم 

البته ک حسم بهش مثل یه سال پیش نیست ولی خب نمیتونم منکر حس خوبی ک هنوز بهش دارم بشم 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یادمان یاران دوکوهه